ادامه از شماره قبل
...... بعدش هم که خب علاقه به ماشین باعث شد از همون سنین بچگی ماشین بابا را برداریم و رانندگی کنیم، هیجده سالگی همزمان با گرفتن گواهینامه، مربی رانندگی شدیم، گواهی موتورسیکلت هم گرفته بودیم، چند سالی رفتیم سراغ تیراندازی و شنا، هفت سالی هم مربی تیراندازی بانوان بودیم، ولی خب عشق رانندگی و مربیگری و سیگار چهل سالی شد که همراهمون هستن
-ازدواج کردید؟
بچه هم دارید؟
واکنش آنها چه بوده؟
:خب با همسرمون که همون اول به توافق رسیدیم ولی دخترمون یکبار تهدید کرد و گفت یا سیگار یا من، که ما هم گفتیم یا هر دو یا هیچ کدوم خانم کریما از منیژه تشکر و توضیحاتش را اینطور کامل کرد
: دوستان ما اینجا با شخصی روبرو بودیم که از همان بچگی عاشق استقلال بود و عاشق اینکه یک سر و گردن از هم سن و سالان خود بالاتر شده و آنها را رهبری کند ولی متاسفانه در سن کم این رویا با رفتن به راهی اشتباه شروع میشود و منیژه این احساس کاذب را با کشیدن سیگار بدست میآورد، اول هم گفتیم یک احساس به ظاهر مردانه در این افراد غالب شده و آنها را به سمتی میبرد که نباید برود، دیدید در تمام طول دوران زندگی منیژه هم این احساس با او بود، کمتر زنی به سمت تیراندازی میرود و یا در چهار دهه پیش زنی که مربی رانندگی باشد انگشت شمار بود ولی باز خدا را شکر منیژه توانست این احساس را در جهت مثبت مدیریت کند ولی آثار مخرب سیگار و هم چنین وابستگی را در وجود ایشان میبینید به حدی هست که در مقابل یگانه دختر خود که صد در صد عزیزترین ثمرهی زندگیاش میباشد نیز اراده و قدرت ترک سیگار را ندارد
خانم مشاور مکثی کرد و گفت: منیژه خانم واقعا در صورت کمک هم تمایلی به ترک سیگار ندارید؟
وقتی سرش را به سمت منیژه برگردانید، منیژهای نبود! او کمی آن طرفتر زیر درخت بید نشسته و مشغول پک زدن به سیگارش بود!