تام برگین از دگرگونیهای علم اقتصاد میگوید:
چرخش اقتصاد به سمت واقعیت
اثر افزایش قیمت بر کاهش مصرف سیگار با واقعیت منطبق نیست
تام برگین، روزنامه نگار تحقیقی در حوزه مالی است، کارهای پیگیرانه وی باعث چندین تحقیق و تفحص از سوی پارلمان انگلستان شد و جوایز متعددی را در بریتانیا، ایالات متحده و آسیا دریافت کرد، و نویسنده کتابهای «نشت نفتی و خطدهی به افکار عمومی: ماجرای درون شرکت بی پی (2011)» و «تفکر ناهار رایگان: چگونه علم اقتصاد، اقتصاد را ویران میکند (2021) » است. برگین در این مطلب به انتقاد از اقتصاددانانی میپردازد که از نظریه و اصول اقتصادی بدون اتکا و استناد به واقعیات بر روی زمین، دفاع صرف میکنند، همچنان که رونالد کوز حدود دو دهه پیش این نوع اقتصاد را علم اقتصاد تخته سیاهی نامید. او همچنین نشان میدهد طی این دو دهه اقتصاددانان جوان جدیدی که به بررسی و مشاهده واقعیات از نزدیک با انواع روشهای تجربی پرداختند، در سالهای اخیر جوایز جان بیتس کلارک و نوبل اقتصاد را نیز دریافت کردند.
عوامل دیگری مانند فناوری، سلیقه، آب و هوا و نهادها نیز میتوانند روی رفتار اقتصادی انسان تاثیر بگذارند، اما اقتصاددانان تاثیر آنها را کم یا غیرقابل پیش بینی میدانند و بنابراین میتوان آنها را در مدلهای عرضه و تقاضا نادیده گرفت.
(در این مقاله به مثالها و مصادیق متعددی از برگین در عدم انطباق تئوریهای اقتصادی با واقعیات اشاره شده که در این بخش بنا به ارتباط موضوعی صرفا دیدگاه ایشان در مورد این عدم انطباق در ارتباط با مصرف سیگار نقل میشود. توتون صنعت)
به نظر اقتصاددانان در سنت نئوکلاسیک که بیشتر اقتصاددانان بدان تعلق دارند، جهان را میتوان به کمک یک مجموع منحنیهای عرضه و تقاضا درک کرد، رهبران سیاسی جهان دیدگاه نئوکلاسیک را در سطحی گسترده، اگرچه نه به شکل یکسان، پذیرفتهاند، با این نگاه نئوکلاسیک است که سیاستها درباره مالیات، هزینهها، تنظیم بازار کار، بهداشت، محیط زیست و غیره اطلاعرسانی و مستحکم میشود، مشکل و دلیل اصلی شکست سیاست اقتصادی اغلب این است که درحالی که قانون جاذبه اسحاق نیوتن میتواند رفتارها را در همه زمانها در هر نقطه از این سیاره خاکی پیش بینی کند، این قانون اقتصادی و سایر قوانین اقتصادی فرضی اغلب شکست میخورند.
شکست چارچوب نئوکلاسیک در توضیح بخشهای مهم زندگی اقتصادی، باور اقتصاددانان به کاربرد جهانی منحنیهای عرضه و تقاضا را کاهش نداده است، در واقع طی 40 سال گذشته یا همین حدودها، این روند مدعی است که چنین اصول اقتصادی به حوزههای بیشتر و بیشتری از زندگی اعمال میشود.
اگر حتی منحنی ساده عرضه و تقاضا که جزء اصلی چارچوب نئوکلاسیک ارتدکس است، در مورد چیزی بسیار اساسی مانند دستمزد و اشتغال شکست میخورد، چرا اقتصاددانان به آن میچسبند؟ و چرا سیاستگذاران به آنها گوش میدهند؟
مالیات بر گناه
هنگامی که نوبت به حل مشکلات مصرف بی رویه، مانند سیگار کشیدن، محیط زیست یا چاقی میرسد، اقتصاد ارتدکس راه حلی را به دولتها ارائه میدهد - مالیات بر گناه - که، در واقع به جای اینکه نیاز به هزینه اضافی داشته باشد، پول هم برای دولت خواهد داشت.
اگر اندکی به دادههای مالیات تنباکو دقت کنید از برخی موارد غیرعادی شگفت زده میشوید.
به عنوان مثال، تا دهه 1980، سیگار کشیدن ناشی از عوامل فرهنگی و ماهیت اعتیادآور این محصول تلقی میشد، البته پژوهشگرانی بودند که برای به دست آوردن بودجه برای بررسی اینکه آیا قیمت میتواند بر مصرف تاثیر بگذارد، تلاش میکردند، اما در آغاز هزاره، سازمان جهانی بهداشت، با متقاعدشدن به تعداد زیادی از مطالعات اقتصادی که ادعا میکردند سیگاریها در کشورهای توسعه یافته کشش قیمتی مشخص و ثابتی نسبت به تنباکو دارند، قیمت را موثرترین روش برای کاهش مصرف دخانیات اعلام کرد و در واقع، از سال 1980 به این طرف، قیمت واقعی تنباکو در نتیجه مالیات افزایش یافته است و تعداد مردم کمتری سیگار میکشند.
با این حال حتی اگر اندک دقتی به دادههای مالیات بر تنباکو بکنید، از برخی موارد عجیب و غریب شگفت زده میشوید، اولا، اقتصاددانان ادعا میکنند که کشش قیمت کوتاه مدت تقاضا برای تنباکو حدود 4/0 و در بلندمدت حدود یک است. به این معنی که کاهش یک درصدی قیمت باعث افزایش یک درصدی تقاضا میشود، اگر چنین چیزی درست باشد، به این معنی است که افزایش قیمت باعث اکثریت یا همه کاهش مصرف سیگار در 40 سال گذشته شده است، با توجه به اینکه درنظرسنجیها اکثر مردم میگویند به دلایل سلامتی سیگار را ترک میکنند، چنین چیزی به نظر زمانبر است، ثانیا، واقعیت این است که سرعت افزایش قیمت و کاهش نرخ سیگاری شدن همبستگی خوبی با هم ندارند به عنوان مثال، قیمت واقعی سیگار در بریتانیا در سال 1990 کمتر از سال 1965 بود، اما مصرف سرانه آن 20 درصد کمتر بود، آنچه واقعا در دهه 2000 تغییر کرد، فرهنگ سیگار کشیدن بود.
بزرگ ترین ایراد در استفاده از تئوری قیمت نئوکلاسیک برای سیگار کشیدن این است که افرادی که کمترین انگیزه مالی برای واکنش نشان دادن به علائم قیمتی را دارند، به نظر میرسد قوی ترین واکنش را نشان دادهاند، درحالی که آنهایی که قوی ترین انگیزه را داشتهاند، مجبور به واکنش نیستند، امروزه در محلههای مرفه بریتانیا، میزان سیگار کشیدن کمتر از 10 درصد است، درحالی که در برخی از محلههای فقیر نشین این میزان 50 درصد است، اگر نظریه نئوکلاسیک درست میبود، این اعداد باید معکوس میشد، این روند در سراسر جهان تکرار میشود، چنین چیزی نقض اساسی مبانی اقتصادی نئوکلاسیک است.
پیامدهای این ادعا که از جنبه علمی ثابت کرده با دستکاریهای قیمتی، مصرف میتواند تاثیر متناسبی بپذیرد بسیار زیاد است، برای مثال در این مورد خاص، باور به چنین نظریهای برای سالها باعث شده همه هشدارهای سلامتی، محدودیتهای تبلیغاتی و ممنوعیت سیگار کشیدن به تاخیر افتد، همه آن اقداماتی که واقعا به غیرعادی نشان دادن سیگارکشیدن کمک کردند، برخی اقتصاددانان، علاقه شدید در این حرفه به قیمت را زیر سوال بردهاند، رونالد کوز، یکی از تاثیرگذارترین اعضای مکتب محافظه کار اقتصاد شیکاگو، در سالهای آخر عمر طولانی اش، شروع به ابراز تاسف کرد که چگونه اقتصاددانان در قرن بیستم وارد هزارتوی تمرکز بر حساسیت قیمتها شدند.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد شماره 5901
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان