حاشیه بافیهای خاتوتون سلطنه
«ساعت شش صبح خدا بخیر کنه» !!!
گوشم به صدای در زدن کافیه بیشتر از اسم خودم آشناست، با دلواپسی بلند شدم و سمت در رفتم.
کافیه با چشمهای پف کرده و موهای ژولیده که از زیر روسری بیرون زده بودند و یک دست روی گوش و دست دیگر یک نخ سیگار، جلوی در بود!
قلبم هری ریخت!
یعنی چه مصیبت بزرگی روی سرش آوار شده که پیرزن در این سن به سیگار پناه برده و این ساعت صبح، اینقدر آشفته و پریشان جلوی در ماست!
زبانم نچرخید، کف دو دستم را جلویش گرفتم یعنی: چی شده؟
گفت: میکشی کنار، بیام تو؟
خودم را کنار کشیدم و کافیه طوری دست روی گوش چسبانده بود فکر میکردی همین الان میزند زیر آواز و مصیبت نامه میخواند!
تا روی مبل نشست، سیگار را سمت من گرفت و گفت: اینو روشن کن، دو تا دود توی این گوش صاحاب مردهی من بده، تا صبح پدرم را درآورده، سر به دنیا آوردن آقا کامران الهی قربونش برم، من این همه درد نکشیدم
البته فکر کنم چنین چیزهایی گفت، چون گوشهای خودم از حرص و غضب شروع به سوت کشیدن کرده بودند!
کافیه به من میگفت سیگار بکشم؟!
اگر زمان دیگری بود حتما پا روی سی سال دوستی میگذاشتم ولی الان نمیشد، درد امانش را بریده و از سر ناچاری بیراهه رفته بود.
دلم یک لحظه آتش گرفت چه جوانهای نازنینی که وقتی لای منگنه قرار میگیرند آسانترین راه فرار را در کشیدن سیگار میدانند و شروع میکنند به آتش زدن خودشان!
به سراغ روغن زیتون رفتم و بعد از ولرم کردن، داخل قطره چکان ریخته و دو قطره داخل گوشش چکاندم تا مخاطش را نرم کند و گفتم طوری به پهلو بخوابد گوشی که درد میکند رو به بالا باشد و بعد هم یک حوله را داخل آب گرم خیس کرده و بعد از گرفتن آب اضافی روی صورت و سمت گوشش گذاشتم...
توی سومین تکرار کمپرس گرم بود که خر و پف کافیه بلند شد و فهمیدم تا حدودی تسکین پیدا کرده...
وقتی بیدار شد، دمنوش زنجبیل توی استکان کمر باریک آماده بود
دمنوش را به دستش دادم و پرسیدم: خوبی
احساس کردم خجالت میکشد و چشمهایش از من فرار میکنند
بعد با شرمندگی گفت: به خدا درد تا صبح پیرم را درآورد، شنیده بودم که قدیم واسه ی درمان گوش درد دود سیگار میدادند!
-بله کافیه خانم خیلی قدیمها هم برای گوش درد و هم دندان درد و هم حتی واسه ی ضد عفونی و میکروب کشی از دود سیگار استفاده میکردن ولی اون مال خیلی قدیمها بود که هنوز از موذی گری این مارموز* اطلاعی نداشتن!
کافیه خیلی مظلوم شده بود
گفتم: وضیعت گوشت چطوره؟
تازه یاد گوشش افتاد دستش را برد سمتش: خدا خیرت بده، انگار آب روی آتیش ریختی، کاش همون دیشب میاومدم پیشت
بله همون دیشب میگفتی تا من هم الان مجبور به خود درمانی نمیشدم و میرفتیم درمانگاه
گفتم: یادت هست چند هفته پیش گفتم که سر فرصت برات از روزهایی میگم که سیگار برای خودش جاه و جلالی داشت؟!
پتو را دور خودش پیچید: همین حالا بگو
روبرویش نشستم...
جونم واست بگه، سرخپوستهای آمریکایی اولین کسانی بودن که تنباکو را کشف کردن، فکر کنم یک قبیلهای بودن به اسم» مایا»
سرخپوستا را که دیدی عاشق دود و آتیشن؟
تنباکو را آتیش میزدن، بعد که دودش بلند میشد از خود بیخود میشدن، این دود را یک وسیله برای ارتباط ماورالطبیعه میدونستن، چطور بگم، میگفتن این دود زمین را به آسمان وصل میکنه و یک راه ارتباطی با خدایان میشه!
یکی از مهمترین نذرهاشون هم تنباکو و دود کردن اون برای خدایان بود.
کافیه خانم فکر کن به جای آش رشته، سیگار نذری بدی؟!
دور از جون بگو، خدا نیاره
خلاصه کافیه خانم، وقتی که کریستف کلمپ آمریکا را کشف کرد، تنباکو را هم از اونجا به عنوان تحفه برد تو دل اروپا
اونجا هم تنباکوی تازه وارد برای خودش ارج و قربی داشت!
وقتی میگرن ملکه ی فرانسه را «ژان نیکوت «طبیب و سفیر ملکه درمانش کرد، به افتخار پزشک و خلاصی ملکه یک راهپیمایی بزرگی توی فرانسه راه افتاد و به افتخار ژان نیکوت، مادهای که توی تنباکو هست به اسم او نامگذاری شد که الان هم میگیم نیکوتین...
یا برای فلیپ دوم، پادشاه اسپانیا تنباکو از طلا با ارزشتر بود، همین پادشاه انحصار تجارت تنباکو را معرفی کرد، فروش تنباکو یا بذر آن بدون اجازه ی شاه ممنوع بود و حکم اعدام داشت، واقعا که!
توی جنگها ژنرالهای بزرگ اروپایی، متوجه شده بودن سیگار کشیدن باعث پیاده روی بیشتر و غذا خوردن کمتر میشه به خاطر اون سیگار را جزو جیره غذایی اصلی سربازها قرار داده بودن، طفلی بچههای مردم!
کافیه حالا نه تنها چشمهایش را از من نمیدزدید، بلکه با مردمکهای از حدقه در آمده و دهان باز و پرههای دماغ کش آمده تا بنا گوش روی صورت من خیره مانده بود!
دستم را جلوی صورتش بردم: کجایی؟
خاتوتون؟!
گوشم با توهست:
تو این همه سواد را از کجا آوردی؟
منم گفتم گوش که نداشتی، هوشت هم پرید:
بی خود نیست همه به من میگن خاتوتون، عمرم را روی سیگارگذاشتم، بیشتر از مدرک ده تا دانشگاه
مطالعه کردم که نگذارم خدای نکرده یک نفر از دودمانم سمت این خانه خراب کن بره، اونوقت تو میایی به من...
کافیه دوید وسط حرفم: باشه، باشه یه شکری خوردم بیشتر از این خجالتم نده
اینجوری نگو خواهر، پا شو برو آماده شو بریم درمانگاه که تا امشب خودت هوس کشیدن سیگ...
کافیه لبش را گاز گرفت و رفت تا...
مارموز* (تلفظ اینگونه ی کلمه از ترکی به دایره ی واژگان فارسی وارد شده و همان کلمه ی «مرموز «میباشد).