کد خبر : 20643 تاریخ : ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۷ خرداد - 02:28
حاشیه بافی‌های خاتوتون سلطنه

کافیه همیشه از قدرت کلام و جذبه پدر مرحومش میگوید که چطور تا اسمش را "کافیه " گذاشت، دختر تهتغاری شد و نور چشم آقا جانش!

ولی من که میدانم حقیقت جور دیگریست...

به جرات میتوانم بگویم آقا جان مرحوم دو بار اسم دختر ته تغاریش را کافیه گذاشت

یکبار وقتی که بعد از هشت دختر قد و نیم قد میخواست به دنیا بیاید.گفت: خدایا دیگه " کافیه" و یک بار هم وقتی که حتی قبل از بریدن نافش، زبانش راه افتاد و شروع به ور ور حرف زدن کرد پدرش گفت: کافیه! کافیه!

 خدا نکند فقط سوزنش جایی گیر کند، مگر تمام میکند! 

اصلا همش تقصیر خودم بود، لعنت بر دهانیکه بیموقع باز شود

چند روز پیش که به خانه مان آمد حتی قبل از اینکه روی مبل جا خوش کند چمشش به روی میز افتاد: اووو مبارکه خاتوتون، چه گلدان قشنگی، تازه خریدی؟! 

چرا نگفتم: آره، ممنون؟! 

گفتم: کافیه جان این گلدان نیست، زیر سیگاریه

- مسخره میکنی خاتوتون؟ !

: نه، چه مسخرهای کافیه جان

 - اگه نخوردیم نان گندم، دیدیمش دست مردم! دیگه زیر سیگار را هم نشناسم که کافیه نیستم، این کریستال استوانه، با یک وجب بلندی، کجاش زیر سیگاره؟!

: کافیه جان، لبهای کنگره ایش را ببین؟ اصلا چون مدلش خاص بود من خریدم

بی خیال خاتوتون هر چیزی عرفی داره، سیگار از آن بالا سقوط میکنه و کل زندگی را به آتش میکشه، سیگار شوخی بردار نیست که تو واسش اسباب بازی قشنگ بخری

خدایی اینجا حق با کافیه بود، در مواردی که احتمال خطر هست، نباید زیبایی بر ریسک و خطر مقدم باشد، من هم قبول کردم ولی...

کافیه،چند روز هست که صبح و ظهر و شام دم در ما سبز میشود، آن هم با چند نوع زیر سیگاری که ثابت کند کریستالی که من دارم گلدان است و زیر سیگاری استوانهای نداریم

 دیگر امروز وقتی سر ظهر با صدای زنگ از خواب پریدم و با یک زیرسیگاری و فندک خاتم به دست پشت در دیدم و قبل از سلام این جمله را شنیدم: ببین، ببین به این میگن زیر سیگاری، هم زیبا، هم مطمئن

 گفتم: باشه بیا تو، یکبار برای همیشه باید این بحث زیر سیگاری را تمام کنیم

 خوشم میآید عاشق داستان گویی و داستان شنویست، البته خودش قصههای هزار و یک شبی میگوید ولی ظرفیت شنیدن قصههای کوتاه را هم دارد

 ساکت نشست و گوش به من سپرد

: ببین کافیه جان تا زمانیکه سیگارها فیلتر نداشتن، خبری از زیر سیگاری نبود ولی بعد از جنگ جهانی دوم بود که سر و کله ی سیگارهای فیلتر دار پیدا شد، خب باید فکری هم برای این فیلترهای تجزیه نشدنی میکردن

 از سال 1926 تولید زیرسیگاریها عمومیت پیدا کرد و یار جدا نشدنی سیگار شد

 ولی کافیه جان زیر سیگاری فقط مخصوص خانهها نیست و طبعا شکل آن هم در مکانهای مختلف متفاوت هست.

 مثلا زیرسیگاریهای بزرگ سیلندری که در اماکن عمومی به دیوارها نصب میشوند در شکل و اندازه قابل مقایسه با زیر سیگاریهای دربدار خیلی کوچک جیبی نیستن.

 و یا زیر سیگاری ماشینها متناسب با فضا و دکوراسیون داخلی خود ماشین تعبیه میشود. یک سری زیر سیگاری تبلیغاتی هم هست که شرکتهای مختلف با توجه به آرم و محصولات شرکت خود طراحی و برای تبلیغ شرکت به صورت هدیه و رایگان در ادرات و مکانهای پر رفت و آمد توزیع میکنند

کافیه حرفم را قطع کرد: زیرسیگاریهای هواپیما چه شکلی هست؟

- از سال 1960 ممنوعیت کشیدن سیگار در هواپیماها اعلام شد و در سال 1985 از سوی سازمان هوانوردی فدرال این ممنوعیت به صورت قانون در آمد

 به دو علت هم سیگار کشیدن ممنوع هست اول اینکه فشار داخل هواپیما در هر دو، سه دقیقه در حال عوض شدن هست و همین عامل سبب میشود استنشاق دود علاوه بر خود شخص سیگاری به افراد سالم هم آسیب رسانده و حتی موجب حملات قلبی شود

 و از طرفی کوچکترین بیاحتیاطی موجب آتش سوزی شده و به مرگ تمام سرنشینان ختم میشود

: یعنی چنین چیزی هم تا حالا اتفاق افتاده؟!

 - بله سال 1973 در هواپیمایی به مقصد پاریس پخش دود و آتش سوزی جان 123 مسافر را گرفت و نتیجه ی تحقیقات یک ته سیگاری خاموش نشده بود!

: خب پس خدا را شکر، داخل هواپیما دیگر زیر سیگاری نیست

- کافیه جان، چرا هست؛ همه جای دنیا اشخاص خاطی که قانون را زیر پا میگذارن هست و در همه ی هواپیماهای قدیم و حتی جدید ساخت، در قسمت دستشویی هواپیما محلی برای جاسیگاری هست تا اگر هم شخصی مخفیانه سیگاری کشید، جایی برای خاموش کردن و انداختن ته سیگار درونش باشه تا جلوی خطر احتمالی گرفته شود

کافیه نفس عمیقی کشید و در یک قالب فلسفی فرو رفت و گفت

: عجب!...عجب از این بلای جان که قصه اش تمامی نداره، خاتوتون جان من دیگه باید برم ولی...

 - ولی چی؟

: ولی تو هم بیا و از خیر دکور و زیر سیگاری کردن این کریستال قشنگ بگذر من فردا چند شاخه گل میخرم برات، بگذار داخل این ظرفت و ببین چقدر بهش میآد

کافیه است دیگر اگر میگفتم: نه، این قصه همچنان ادامه پیدا میکرد گفتم: چشم

 کافیه ی رفت ولی هنوز استکانهای روی میز را جمع نکرده بودم که باز زنگ به صدا در آمد

در حالیکه به سمت در میرفتم با صدای بلند گفتم: کافیه جان من که گفتم چشم!

 وقتی در را باز کردم دو شاخه گل رز در دست کافیه بود که از گلدانهای خودش چیده شده بود

تا من داخل زیر سیگار...  یعنی گلدان، آب نریخته و گلها را داخلش نگذاشتم کافیه خیالش راحت نشد...